نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
چکیده
ساختار زبان قرآن کریم، یک ساختار موسیقایی است که با بهرهگیری از بهترین و جذابترین روشها به انتقال پیام و محتوای دینی پرداخته است. این جنبة اعجازی قرآن به دو ایقاع بیرونی و درونی تقسیم میشود و دارای چنان بافت شگفتانگیزی است که در هر دورهای بینظیر مینماید. جستار حاضر درصدد است تا با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی به دو نوع از انواع ایقاع بیرونی (نبر و تنغیم) که کارکرد فونیمی دارند، بپردازد تا جایگاهشان را در تلاوت قرآن کریم و ارتباطشان را با محتوای دینی آیات نشان دهد. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که استعمال درست نبر و تنغیم در قرآن کریم، از یکسو سبب موسیقایی شدن آیات میشود و از سویی دیگر مخاطب را در درک صحیحِ محتوا و معانی آیات یاری میکند.
کلیدواژهها
1ـ مقدمه
یکی از مهمّترین جنبههای اعجاز زبانی قرآن، که با قرائت دلنشین آن حاصل میشود، سازوارة ایقاعی و موسیقایی آیات است. این هدف زمانی حاصل میشود که با قرآن، صدایی بلند همراه با اصول و قواعد آن تلاوت شود. خداوند متعال نیز به اهمیّت موسیقی و تأثیر آن بر شنوندگان در آیة ﴿وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً﴾ (مزمّل/4) توجه داده است. عربها به سبب پرداختن به شعر و خطابه، ارزش موسیقایی قرآن را دریافته بودند. این استعداد، علاوه بر گوش سپردن فراوان به شعر، به حجم بالای بیسوادی در میان اعراب هم مربوط است؛ چنانکه ابراهیم انیس نیز این خصوصیت زبان عرب را در امّی بودن مردم عرب میداند و میگوید: «اهمیت موسیقایی زبان عربی در امّی بودن مردم عرب است؛ زیرا ادب ایشان ادبی است که تنها از راه گوش منتقل میشود، نه از راه چشم و وقتی که مردم به گوش خود در این موضوعات اعتماد کنند، گوشها ورزیدگی زیادی در کار شناخت تفاوت اصوات دقیق پیدا میکند و برای ایقاعهای لطیف آماده میشود و همانطور که گوشها آماده میشود، زبانها نیز آماده میشود و از این رهگذر به نوعی از موسیقی و غنا نزدیک میشود.» (شفیعی کدکنی، 1376: 42) دستاورد ادبی عرب با ادبیات شفاهی آغاز شد و همین عنصر بود که در ابتدا بر عربهای بیابانگرد تأثیر گذاشت، پیش از آنکه آنان به محتوای قرآن دل بسپارند. زیبا خواندن قرآن و درست ادا کردن کلمات آن، دروازهای به سوی کسب معانی و مفاهیم آیات است. از موسیقی قرآن به ایقاع نیز تعبیر میشود؛ چرا که زمینههای تعبیر ایقاع بیشتر از حوزة موسیقی است و از آنجا که قرآن دارای بسامد بالای موسیقایی است، از آن به ایقاع تعبیر میشود. دو جنبه از ایقاع قرآنی که در تلاوت قرآن و برانگیختن احساسات مخاطب تأثیر بسزایی دارد، نبر و تنغیم است. مقاله حاضر بر آن است به تحلیل این دو جنبه از اعجاز ایقاعی قرآن، در جزء 30 قرآن کریم بپردازد تا از این رهگذر، گوشهای از اعجاز موسیقایی این کتاب حیاتبخش را به تصویر آورد.
1ـ1ـ پرسشهای پژوهش
این پژوهش در پی دستیابی به پاسخ پرسشهای زیر است:
1ـ نبر و تنغیم چه نقش و کارکردی در تلاوت آیات ایفا میکنند؟
۲ـ این دو پدیدة موسیقایی (تکیه و تنغیم) چه نقشی در تعیین معانی آیات دارند؟
۱ـ۲ـ پیشینة پژوهش
تا کنون در ارتباط با ساختار و سبک قرآن و هم چنین ابعاد موسیقایی آن، پژوهشهای ارزشمندی انجام گرفته است. از پژوهشهایی که به موضوع مقاله حاضر ارتباط دارد، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: کتاب نبر الکلمه و قواعده فی اللغه العربیه نوشتة عبدالحمید زاهد، کتاب دراسه الصوت اللغوی تألیف احمد مختار عمر، کتاب التحلیل اللغوی فی ضوء علم الدلاله اثر دکتر محمود عکاشه، مقالة «ظاهره النبر فی القرآن الکریم» نوشتة حسین کیانی و اسحق رحمانی که در بهار سال 1433ق در شماره اول مجله اللغه العربیه و آدابها به چاپ رسیده است. مقالهای با عنوان «النبر و التنغیم فی اللغه» اثر مناف مهدی محمد الموسوی که به سال 1991م در شماره ۳۵ مجله اللسان العربی به چاپ رسیده است. مقالهای تحت عنوان «النبر فی القوافی العربیه بین القدماء و المعاصرین» نوشتة علی السید یونس که در سال 2008م در شماره نخست نشریة علوم اللغه چاپ شده است. اما با بررسی پایگاههای اینترنتی و سایتهای نشریات، مقاله یا اثری که به طور مستقل و هدفدار به تحلیل پدیدة نبر و تنغیم در جزء 30 قرآن کریم پرداخته باشد، یافت نشد و از آنجا که وضع نادرست نبر و تنغیم در تلاوت قرآن، منجر به برداشت ناصواب و فساد در محتوای آیات میگردد، پژوهش در این زمینه ضروری به نظر میرسد.
2ـ ایقاع
ایقاع یکی از عناصر اساسی ساختار موسیقایی متن ادبی است که همراه با ابداعات شعری جدید وارد عرصة موسیقایی شده است. ایقاع الگوی زمانبندی موسیقی در دوران قدیم بوده است که بسیاری از نظریهپردازان قدیم همچون فارابی، ابنسینا، نصیرالدین طوسی و صفیالدین ارموی دربارة آن اظهار نظر کردهاند. در این میان تعریف صفیالدین از ایقاع تعریف دقیقتری به نظر میرسد. وی میگوید: «ایقاع عبارت است از توالی یک عده نقرات که به وسیلة زمانهایی که دارای مقداری محدودند، از یکدیگر جدا شده و زمانها وضع مخصوصی در دورهای مساوی ایقاعی دارند که آن تساوی را طبع سلیم درک میکند.» (خالقی، 1317: 78) ملاحظه میشود که صفیالدین در تعریف خود به دو مسأله اشاره کرده است: ایقاع بیرونی کلام که به وسیلة نقرات حاصل میشود و تساوی دورها که با طبع سلیم درک میشود. پژوهشگران قدیم، ایقاع را همردیف وزن و ساختار عروضی میدانستند و این در تعریفی که قدامه بن جعفر از شعر ارائه داده، واضح است. او میگوید: «شعر، کلام موزون و مقفّا است که بر معنایی دلالت کند.» (قدامه بن جعفر، 1302: 3) امّا در عصر حاضر و با الهامگیری از مکاتب فکری غربیان روشن گشت که ایقاع اعم از وزن است؛ چراکه ایقاع شامل وزن نیز میشود و وزن تنها یکی از مؤلفههای تشکیلدهندة آن است و این چیزی است که نقد قدیم به آن توجه نکرده است. الیزابت درو[1] در این باره میگوید: «وزن تنها عنصری از عناصر ایقاع است.» (الهاشمی، 2006: 21) ایقاع بیش از آنکه بر وزن اعتماد کند، بر معنا اعتماد میکند و بیش از آنکه بر تفعیلهها تکیه کند، بر احساس اعتماد میکند. (الهاشمی، 2006: 21) حمدان نذیر نیز در کتاب الظاهره الجمالیه فی القرآن الکریم میگوید: «ایقاع پدیدهای است که در طبیعت انسان آشنا و مألوف است؛ چراکه بین ضربات قلب، نظم است، بین واحدهای تنفس، نظم است و بین خواب و بیداری نیز نظم است.» (حمدان، 1991: 190ـ 189) بنا بر این گفته معلوم میشود که در گذشته، ایقاع را در حرکت پیدرپی و منظم هستی و در حرکت کائنات اطرافشان میشناختند. آنان با اندیشه در ساختار ایقاع چنین دریافتند که ایقاع از جمله ارکانی است که هستی به تمامی بر روی آن قرار گرفته است و حتّی در حرکات بدن انسان نیز نمود دارد. چنین نگرشی حکایت از آن دارد که عنصر ایقاع یک مفهوم کلی و فرامتنی است که به عنوان یکی از ارکان مهم در انسجامبخشی و نظامدهی به جهان آفرینش مطرح میشود. این کارکرد ایقاع (انسجامبخشی و نظامدهی) در هر ساختاری نمود دارد؛ به طوری که هر متنی به تناسب بافت منسجم و نظاممند خویش بهرهای از آن برده است. در این میان قرآن کریم نیز، که متنی سراسر منسجم است، از آن مستثنی نیست.
ایقاع به عنوان پدیدهای که از ماهیت اثر برخاسته، در دو بافت درونی و بیرونی قرآن نمود مییابد؛ چنانکه علوی الهاشمی در کتاب فلسفه الایقاع فی الشعر العربی میگوید: «ایقاع دو سطح دارد که نقش دو بال را برای متن ایفا میکند و او را برای پرواز یاری میدهد.» (الهاشمی، 2006: 55) و هر یک از این دو سطح نیز دارای مؤلفههایی است، اما این پژوهش تنها به دو مؤلفة ایقاع بیرونی، یعنی نبر و تنغیم، خواهد پرداخت.
۲ـ۱ـ ایقاع نبر (تکیه)[2]
نبر از موضوعات مهمّی است که با پژوهشهای زبانی جدید وارد سامانة موسیقایی شد. این اصطلاح در زبان فارسی معادل تکیه است. در نظریة وزنی بروس هیز[3] که جامعترین نظریة حاضر در باب تکیه و ریتم زبانشناسانه به شمار میآید، تکیه و نحوة شکلگیری پایهها (گروهبندی هجاها) اصل بررسی ریتم است و به عبارتی، ساختار ریتم زبان در تکیه است که تجلی مییابد، (بوبان، 1388: 104) اما از جمله تعاریفی که برای این پدیدة موسیقایی ارائه شده است، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
نبر، در لغت به معنی بالا بردن صدا پس از پایین آوردن آن اطلاق میشود. (معلوف، 1390: 2، 1863) این کلمه در زبان عربی به معنای همز و شدّت فریاد است و معنای اصطلاحی آن نزد علما از معنای لغویاش دور نیست. سیبویه هم نبر را مرادف همز میگیرد. از این رو، در توضیح همز میگوید: «همز همانند نبرهای است که با تلاش از سینه خارج میشود.» (سیبویه، 1988: 3، 548) ناتل خانلری در تعریف نبر میگوید: «وقتی که کلمه یا عبارتی را تلفظ میکنیم، همة هجاهائی که در آن هست، به یک درجه از وضوح و برجستگی ادا نمیشود، بلکه یک یا چند هجا برجستهتر است. همین برجستگی خاص یکی از اجزاء کلمه در یک سلسله اصوات ملفوظ موجب میشود که حدود و فواصل هجاها را تشخیص بدهیم و هر یک از کلمات جمله را جداگانه ادراک کنیم.» (ناتل خانلری، 1367: 148) تمام حسّان در کتاب مناهج البحث فی اللغه در تعریف پدیدة مذکور میگوید: «کلماتی که ما آنها را پیدرپی تلفظ میکنیم، برخی از برخی دیگر قویتر است. این صداها در کلمه به همان قدرت نیست، بلکه بر حسب موقعیتی که در جمله دارند، قوت و ضعفشان با هم فرق میکند. آن صوتی از اصوات کلمه که از بقیه قویتر است، نبر نامیده میشود.» (حسان، 1990: 160) علیرغم اینکه تعاریف گوناگونی از نبر ارائه شده است، اما علما به اتفاق بر این باورند که تکیه، پدیدهای صوتی است که به صوت قوّت و وضوح میبخشد. آن فشار بر مقطع معینی است که وضوح جزئی از اجزای کلمه ـ حرف یا مقطع ـ از اجزای دیگر را سبب میشود. نبر به لهجه ارتباط پیدا میکند و صرفاً با معنا در ارتباط نیست؛ به عنوان نمونه ابراهیم انیس قوانین نبر را بر اساس لهجة مصری مدوّن کرده است. نبر در تلفظ کلمات نقشی اساسی دارد تا حدی که رعایت نکردن آن موجب آشفتگی در آهنگ و معنای کلمه میگردد. واضح است که این آشفتگی از تأثیر پیام کلام میکاهد. مردم معمولاً نبر کلمات را مانند قواعد دستوری بدون آگاهی از آن رعایت میکنند، اما آگاهی از این اصل و شناخت تأثیر آن در انتقال صحیح آهنگ و معنای کلمه سبب میشود به ارزش و جایگاه ویژه و مؤثر هر بخش در کلمه و کلام پی ببرند و از یکنواختی گویش بپرهیزند.[4] برخی معتقدند نبر نزد نحویان قدیم عرب ناآشنا بوده و با ورود دیدگاههای زبانشناسی و تحت تأثیر زبانشناسان غربی کشف شده است و این چیزی است که برگیشتراسر،[5] زبانشناس سرشناس آلمانی، نیز بر آن تأکید میکند. او این پدیده را در زبان عربی قدیم نفی میکند و میگوید: «وقتی که ما به زبان عربی توجه میکنیم، واقعاً از نحویان قدیم تعجب میکنیم؛ چراکه آنها اصلاً چیزی از نغمه و فشار را ذکر نکردهاند، مگر اشارهای که اهل تجوید داشتند و آن شبیه نغمه بود و آنچه گفتهاند نیز، فایدهای برای ما ندارد.» (بحری، 2009: 147) اما افرادی چون کارل بروکلمان معتقد است که در زبان قدیم عرب، نوعی از تکیه وجود دارد که متوقف بر کمیت مقطع است. (بروکلمان، 1977: 45) بنابراین میتوانیم بگوییم که ادبای قدیم عرب اصطلاح نبر را به کار نبردهاند، اما تا حدودی آن را رعایت میکردند؛ به دلیل اینکه گفته شده است شخصی چون ابنجنی بر اهمیت و نقش تکیه و آهنگ وقوف داشته است. (حاجیزاده، 1388ـ الف: 41) ابنجنّی اگر چه همانند دیگر پدیدههای صوتی به تکیه و آهنگ توجه نداشته و اصطلاحات رایج امروزی را به کار نبرده، اما از آن غافل نبوده است؛ (حاجیزاده، 1388ـ ب: 61) لذا باید گفت که نبر یک بحث قدیمی و جدید است؛ قدیمی است از جهت موضوع؛ چراکه علما در قرن چهارم هجری از روش لفظی برخی کلمات قرآن پرده برداشته و آنها را توصیف کردهاند و اما جدید است از جهت نامگذاری و اسلوب؛ به دلیل اینکه زبانشناسان جدید آن را نامگذاری کرده و اسالیبش را ذکر کردهاند.
۲ـ۱ـ۱ـ انواع نبر یا تکیه در زبان عربی
نبر به دو نوع تقسیم میشود: نبر قاعده یا نبر نظام صرفی (نبر کلمه) که به معنای برجسته کردن و متمایز کردن بخشی از یک کلمه است؛ یعنی یک هجا از نظر صوتی بالاتر از بقیه قرائت میشود. در این حالت نبر کارکردش را درون یک کلمه بر اساس لهجة زبانی انجام میدهد. گاهی کاربست اشتباه نبر در یک هجا سبب آسیب رساندن به معنای کلمه میشود، اما گاهی نیز سبب تغییر معنا نمیشود. این تکیه میتواند برای متمایز کردن برخی کلماتی به کار رود که در صوت متفقاند. مثلاً اگر بر مقطع اول کلمة august تکیه شود، نبر قوی است و به معنی ماه آگست یا اسم شخصی است، اما اگر بر مقطع دوم تکیه شود، به معنای جلیل و باشکوه است. (بحری، 2009: 153) نبر کلمه به دو نوع تقسیم میشود: نبر شدت که به معنای آن فشار بر مقطعی از مقاطع کلمه است. برخی از پژوهشگران این نوع نبر را "النبر الزفیری" و "نبر التوتر" یا "النبر الدینامیکی" نامیدهاند. نبر طول که به معنای طول دادن زمان نطق است. برخی از پژوهشگران این نوع نبر را "نبر الزمن"، "النبر الزمنی"، "نبر المده"، "النبر المدی"، و "النبر الطولی" نامیدهاند. (هاشم العبسی، 1429: 245) این دو نوع نبر اغلب توامان با هم اجرا میشوند، اما اشکال ندارد جدا از هم به کار روند.
نوع دیگر نبر، نبر استعمال یا نبر کلام و جمله است که به معنای فشار نسبی بر کلمهای از کلمات جمله یا فشار بر روی چیزی است که در حکم یک کلمه است تا آن جزء آشکارتر از اجزای دیگر جمله باشد. (هاشم العبسی، 1429: 245) یعنی متکلم در جمله به کلمهای توجه میکند تا بر روی آن تکیه کند و از دیگر کلمات متمایز گرداند؛ به خاطر رغبت در تأکید بر آن کلمه یا اشاره به هدفی خاص و به همین سبب گاهی هدف از یک جمله به خاطر اختلاف تکیة کلمه مختلف میشود. (بحری، 2009: 153) این نبر مربوط به مفهوم است و کسی که معنی آیه را نداند، ممکن است اشتباه آکسانگذاری کند و در نتیجه مفهوم جمله را عوض کند. در زبان فارسی، تکیه در بسیاری از واژهها روی نخستین هجا یا روی آخرین هجا قرار دارد، اما جایگاه هجا در زبان عربی چگونه است؟ برخی از پژوهشگران چهار نوع نبر را مشخص کردهاند: اولی[6]، ثانوی[7]، سومی[8] و ضعیف[9]؛ در حالی که برخی دیگر همچون احمد مختار عمر آن را سه نوع به شمار میآورند: نبر قوی یا اولی[10]، نبر متوسط یا ثانوی[11] و نبر ضعیف.[12] و برخی دیگر نیز آن را فقط بر دو نوع قوی و ضعیف تقسیم میکنند. (البحراوی، 1996: 14؛ عمر، 1997: 224ـ223) به هر حال ما وقتی اصطلاح تکیه را بهکار میبریم، منظورمان نبر اولی یا همان نبر قوی است.
2ـ۱ـ۲ـ نبر (تکیه) در جزء 30 قرآن کریم
نبر در قرآن از پدیدههای مهمّی است که قاری قرآن برای خلق معنی باید به آن واقف باشد؛ چرا که نبر را رسول معنا نامیدهاند؛ یعنی نبر وسیلهای برای رساندن معنا است و در صورت رعایت نکردن آن، قرائت یکدست میشود یا وضع آن در غیر جایگاهش باعث فساد جزئی در معنای آیات میشود یا اینکه باعث آزار رساندن به گوش مخاطب میشود. یوسف الخلیفه در این باره میگوید: «گاهی تکیة نادرست در کلمه یا جمله به معنای قرآن آسیب میزند ....» (الخلیفه، 1414: 29) نبر بین یک کلمه و کلمة دیگر تفاوت معنایی ایجاد میکند، لذا علمای تجوید در هنگام قرائت قرآن، فشار بر روی برخی حروف را لازم میدانند تا با بالا بردن صدا از ماقبل و مابعدش متمایز شود و خواننده یا شنونده در فهم مطالب یاری شود. آکسان روی حروف مجهوره (همزه، ب، ج، د، ذ، ر، ز، ض، ط، ظ، ع، غ، ق، ل، م، ن، و، ی) اجرا میشود و برعکس بر روی حروف مهموسه (س، ش، ح، خ، ت، ث، ص، ف، ک، هَ) اجرا نمیشود؛ اما باید توجه کرد که قاری قرآن نمیتواند هرجا که خواست، آکسانگذاری کند، بلکه برای ادای درست آن باید معنی آیات را بداند تا بتواند درست و بجا از آن استفاده کند. در ادامه نمونههایی از آکسانگذاری در آیات را از نظر میگذرانیم:
ـ هنگام نطق به واو مشدّد ماقبل مضموم یا مفتوح
ـ ﴿فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّاباً﴾ (نصر/3)؛ در این آیه میتوان بر واو مشدّد "تَوَّاباً" آکسانکاری کرد تا تأکید شود که پذیرش توبه، سنت خداوند است. علاوه بر آن میتوان بر روی کلمة "ربّ" نیز تکیه کرد تا گفته شود که تسبیح و حمد تنها مختص خداوند است.
ـ ﴿الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى﴾ (أعلی/2)، ﴿وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا﴾ (شمس/7)، ﴿الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ﴾ (انفطار/7)؛ در این آیات بر روی واو مشدّد کلمة "فَسَوَّى" نبرگذاری میشود و با صدای بلند تلاوت میگردد. «سوّی از مادة تسویه به معنى نظام بخشیدن و مرتب نمودن است و مفهوم گستردهاى دارد که تمام نظامات جهان را شامل مى شود.» (مکارم شیرازی، 1387: 26، 399)
ـ ﴿فَمَا لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لاَ نَاصِرٍ﴾ (طارق/10)؛ در این آیه بر واو مشدّد "قُوَّهٍ" و نیز مای نافیه آکسانگذاری میکنیم تا تأکید کنیم «در آن روز، نه یار و یاورى وجود دارد، نه فدیه و فدائى پذیرفته میشود، نه راه فرار و بازگشتى در برابر انسان قرار دارد و نه طریقى براى فرار از چنگال عدالت پروردگار وجود دارد و تنها وسیله نجات، ایمان و عمل صالح است.» (مکارم شیرازی، 1387: 26، 383)
ـ ﴿هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ﴾ (مطففین/36)؛ در این آیه میتوانیم بر روی واو مشدّد در واژة "ثُوِّبَ" آکسانگذاری کنیم تا به مخاطب القا کنیم که کیفرهای قیامت، بازتاب اعمال خود انسانها در دنیا است. «این سخن، خواه از ناحیه خداوند باشد یا فرشتگان یا مؤمنان، نوعى طعن و استهزاء نسبت به افکار و ادعاهاى این مغروران مستکبر است که انتظار داشتند در مقابل اعمال زشتشان جایزه و پاداشى هم از خداوند دریافت دارند.» (مکارم شیرازی، 1387: 26، 299)
ـ ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ (تکویر/۱)، ﴿وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ﴾ (تکویر/7)، ﴿ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ﴾ (تکویر/20)؛ در این سه آیه، بر واو مشدّد آکسانکاری میشود و این نبرگذاری مفهوم مورد نظر آیات را بهتر القا میکند. «کُوِّرَتْ از مادة تکویر، در اصل به معنى پیچیدن و جمع و جور کردن چیزى است.» (مکارم شیرازی، 1387: 26، 180)
- هنگام انتقال از حرف مد به حرف مشدّد
ـ ﴿فَإِذَا جَاءَتِ الطَّآمَّةُ الْکُبْرَى﴾ (نازعات/34)؛ در این آیه میتوان بر میم مشدّد در "الطَّآمَّه" آکسانگذاری کرد. "طامّه" یعنى رخدادِ مصیبتبارى که بر هر رخداد دیگر غالب میآید. این آیه میخواهد به واقعة خیلی بزرگ قیامت اشاره کند. «قیامت را الطَّآمَّةُ نامیدهاند؛ چرا که آن، همة چیزهای عظیم را از بین میبرد.» (البغوی، 1417: 330) کلمة "الطَّآمّه" با آهنگ خود، معنا را به تصویر میکشد و با تکیه بر روی این واژه، بر حادثة عظیم قیامت تأکید میشود. از طرفی "ط" در "الطَّامَّه" جزو حروف قلقله (قطب جد) است. این حرف بیانگر سختیها و مشقات قیامت میباشد و با ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ آواﯾﯽ که دارد، در ﺗﻠﻨﮕﺮ زدن به ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻣﺆﺛﺮ ﻣﯽاﻓﺘﺪ. این دمیده شدن دومِ صور است و به خاطر هول و هراس آن از واژة "الطَّامَّه" استفاده شده و با کلمة "الکُبری" توضیح داده شده است تا بر عظمت آن روز بیافزاید.
ـ ﴿فَإِذَا جَاءَتِ الصَّآخَّةُ﴾ (عبس/33)؛ در این آیه بر روی حرف "خاء" آکسانگذاری میکنیم. این تکیه تأثیر معنایی دارد و به صدای مهیب و وحشتناک رستاخیز اشاره میکند؛ صدای هولناکی که نزدیک است گوشها را کر کند. «صاخّه از مادة صخّ در اصل، به معنى صوت شدیدى است که نزدیک است گوش انسان را کر کند یا به راستى گوش را کر مىکند و در اینجا اشاره به نفخة دوم صور است؛ همان صیحة عظیمى که صیحة بیدارى و حیات میباشد و همگان را زنده و به عرصه محشر دعوت مىکند.» (مکارم شیرازی، 1387: 26، 166)
ـ ﴿وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هؤُلاَءِ لَضَآلُّونَ﴾ (مطففین/32)؛ در این آیه بر روی لام "لَضَآلُّونَ" آکسانکاری میشود.
ـ ﴿وَ وَجَدَکَ ضَآلّاً فَهَدَى﴾ (ضحی/7)؛ در این آیه نیز بر روی لام "ضَآلّاً" نبرگذاری میکنیم.
- همزة مسبوق به حرف مدّ
ـ ﴿وَ السَّمَآءِ وَ الطَّارِقِ﴾ (طارق/۱)، ﴿خُلِقَ مِنْ مَآءٍ دَافِقٍ﴾ (طارق/۶)، ﴿وَ السَّمَآءِ ذَاتِ الرَّجْعِ﴾ (طارق/۱۱)؛ در این آیات میتوان بر روی همزة "السَّمَآء" و "مَاءٍ" تکیه کرد. برخی همزه را در قرائت میپوشانند و برخی بهگونهای ادا میکنند که دو همزه به گوش میرسد و این خطا در قرائت است؛ نه اوّلی درست است و نه دوّمی، بلکه درست این است که طوری تلفظ شود که یک همزه به گوش رسد. از این رو تکیه موجب تشخّص این واژهها میشود و در تفهیم معنای آنها سهیم است. از موارد دیگر همزة مسبوق به حرف مدّ میتوان به آیات زیر اشاره کرد:
ـ ﴿وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَآءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ﴾ (بینه/5)؛ در این آیه میتوانیم بر روی همزة "حُنَفَآءَ" تکیه کنیم.
ـ ﴿إِیلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَآءِ وَ الصَّیْفِ﴾ (قریش/2)؛ در این آیه میتوان بر روی همزة "الشِّتَآءِ" نبرگذاری کرد.
ـ ﴿إِلاَّ ابْتِغَآءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى﴾ (اللیل: 20)؛ در این آیه بر روی همزة "ابْتِغَآءَ" میتوان نبرگذاری کرد.
ـ بر روی حروف مشدّد
ـ ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ﴾ (علق/۱)؛ در این آیه آکسان را بر روی کلمة "رَبّ" قرار میدهیم. این کلمه یک مقطع دارد و تکیه بر روی همان مقطع واحد قرار میگیرد. این آکسانگذاری سبب وضوح آن در گوش مخاطب میشود و هشدار میدهد که خواندن باید با نام مربی آغاز شود. «قابل توجه این که در اینجا قبل از هر چیز، تکیه روى مسألة ربوبیت پروردگار شده است. رب به معنى مالک مصلح است، کسى که هم صاحب چیزى است و هم به اصلاح و تربیت آن مى پردازد.» (مکارم شیرازی، 1387: 27، 176)
ـ ﴿مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ﴾ (فلق/2)؛ در این آیه میتوان بر روی واژة "شَرِّ" به خاطر تأکید بر آن و نیز بر روی "ما" به خاطر اینکه به مخاطب یادآوری شود که "ما" نافیه نیست بلکه موصوله است، آکسانگذاری میشود. پس با اجرای نبر در این آیه، به القای معنی درست آن کمک میشود. از عبارت "ما خلق" نباید توهم کرد که تمامى مخلوقات شرّند یا شرّى با خود دارند؛ زیرا مطلق آمدن این عبارت دلیل بر استغراق و کلیت نیست.[13]
ـ ﴿وَ أَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجاً﴾ (نبأ/14)؛ در این آیه میتوان آکسان را بر روی بخش "مُعـ" از واژه "مُعْصِرَاتِ" و نیز بر جیم مشدّد "ثَجَّاجاً" قرار داد. "معصرات" جمع معصر از مادة "عصر" به معنى فشار است که به ابرهای بازانزا اشاره دارد؛ گوئى خودش را مىفشارد تا آب از درونش فرو ریزد. هنگام تلفظ این آیه، فشرده شدن ابرها قابل درک و احساس است. "ثجّاج" هم، از مادة "ثج" به معنى فرو ریختن آب به صورت پىدرپی و فراوان است و با توجه به این که صیغة مبالغه است، کثرت و فزونى بیشترى را بیان مىکند. (مکارم شیرازی، 1387: 26، 40) هنگام آکسانکاری بر جیم ثجّاج، پیدرپی ریختن باران به مخاطب القا میشود.
آیات بیانشده از جمله موارد نبرگذاری است و قاری قرآن باید با توجه به معانی آیات و با شناختی که از قواعد نبر دارد، آن را درست استعمال کند. از جمله قاریانی که قرآن را با نبر تلاوت میکند، استاد مصطفی اسماعیل است.
2ـ۲ـ ایقاع تنغیم (نغمآهنگ)[14]
درک صحیح از موسیقی متن قرآن و فهم درونمایة آن مستلزم خوانش گفتاری صحیح است که با عنوان تنغیم از آن یاد میشود.تنغیم در بسیاری از زبانها نقش مورفولوژیکی مهمی ایفا میکند. ابراهیم انیس اولین شخصی است که اصطلاح تنغیم را در پژوهشهای زبانی عرب داخل کرد. او تنغیم را موسیقی کلام نامیده است. (عمر، 1997: 366) اما تعاریف دیگری نیز از این پدیدة موسیقایی ارائه شده است: تمام حسان در کتاب مناهج البحث فی اللغه در این راستا میگوید: «تنغیم، افزایش صدا و کاهش آن در اثنای سخن گفتن است و چه بسا کارکرد نحوی هم داشته باشد که همان تعیین اثبات و نفی در جملهای است که ادات استفهام در آن نیامده است؛ مثلاً به کسی که با تو سخن میگوید، اما تو او را نمیبینی، میگویی: "أنت محمد" که منظور از آن یا اقرار است یا سؤال.» (حسان، 1990: 164) اما باید در نظر داشت که تنغیم وسیعتر از این است که در افزایش و کاهش صدا منحصر شود؛ چرا که تنغیم مجموعة گستردهای است که وقف، فواصل و نبرات را نیز در بر میگیرد، بلکه هر نطقی که اداء میشود، تنغیم است. تنغیم به جمله اختصاص دارد و کلمات مفرد را در بر نمیگیرد؛ به همین سبب کارکرد نحوی، بلاغی و معنایی دارد و لذا در شناخت انواع جمله نقش مهمّی ایفا میکند؛ به طوریکه جملة تقریری، استفهامی، تعجبی، امری، شرطی، ندا و ... را از هم جدا میکند و ابزاری برای تعبیر از عواطف و احساسات آدمی است. (بحری، 2009: 165) ما به وسیلة تنغیم میفهمیم که بر کدام یک از اجزای جمله تأکید شده است و لذا تنغیم راهی برای فهم متون است. در زبان عربی یک کلمه بر حسب تنغیم، بیش از یک معنا ندارد؛ بلکه در جمله است که بر حسب قرائت، بیش از یک معنا حاصل میشود؛ مثلاً جملة «شفت اخوک» اگر با یک نغمة خاصی تلفظ شود، جملة مثبت است و اگر با نغمة دیگری خوانده شود، استفهامی است. شکی در این نیست که مثالهای عربی قدیمی که برای ندا بیان شده است، اما فاقد حرف ندا است یا جملاتی که برای استفهام بیان شده، اما ادات استفهام ندارد، در دلالت بر معنای معیّن بر تنغیم اعتماد کرده است. (عمر، 1997: 367) تنغیم کارکرد صرفی، ساختاری و معنایی دارد. گاهی اوقات تنغیم ما را از ادای کامل جملات بینیاز میکند. از جمله کلماتی که ما در مقام جمله آنها را به کار میبریم، واژههایی چون "نعم"، "لا" و "اجل" در زبان عربی و no" " و "yes"در زبان انگلیسی است یا مثالهایی مثل آن در دیگر زبانها است. اینها برخی از نمونههایی است که نقش تنغیم را در تعیین اهداف و مقاصد معین میکند. (بحری، 2009: 166ـ165) از این رو بنا بر آنچه گفته شد، تمام جملاتی که بیان میشوند، درجات صوتی مختلفی دارند و اختلاف درجة صوت از مقطعی به مقطع دیگر، قاعدهای کلی است که خاص یک زبان نیست، بلکه تمام زبانها را در بر میگیرد.
2ـ۲ـ۱ـ تنغیم در زبان عربی قدیم
وجود تنغیم در زبان عربی قدیم در بین پژوهشگران محل اختلاف است. «دربارة آنچه که به زینت کلام مرتبط است، امکان ندارد که به نحویان قدیم عرب اعتماد کنیم؛ به دلیل اینکه آنها به کمیّت حرکات و ایقاع شعری بنا شده بر این کمیّت، توجهی نکردهاند.» (البایبی، 1424: 6) انطاکی در این راستا میگوید: «قواعد تنغیم در زبان عربی تماماً مجهول است؛ زیرا نحویان به چیزی از آن در کتابهای خود اشاره نکردهاند.» (البایبی، 1424: 6) در دیدگاه برخی پژوهشگران، تنغیم نزد اعراب قدیم شناخته نبوده و دستاورد زبانشناسان جدید است، اما به نظر میرسد این دیدگاه صحیح نباشد؛ زیرا ابنجنی بر اهمیت و کارکرد آن وقوف داشته است و این ادّعا، از مفهوم سخن او در کتابش الخصائص برداشت میشود. (ابنجنی، 2010: 3، 272) بنابراین میتوان گفت علمای قدیم عرب از جمله علمای تجوید و قرائات به این پدیده که محدثان آن را تنغیم نامیدهاند، توجه داشتند. (حبلص، 1993: 71) و شخصی چون ابنجنی به نقش تنغیم در تعیین معنا پی برده، اما اصطلاح آن را به کار نبرده است تا اینکه زبانشناسان جدید موضوع تنغیم را وسعت دادند و آن را به موسیقی کلام مرتبط کردند.
۲ـ۲ـ۲ـ تنغیم در جزء 30 قرآن کریم
به وسیلة تنغیم میتوان حکم درستی بر معانی آیات قرآن کرد و فهم آنها را آسانتر کرد. سید بحراوی در کتاب الایقاع فی شعر السیاب به جایگاه تنغیم میپردازد و مینویسد: «بر حسب جمله، تنغیم شکل میگیرد. جملة تقریری (اثبات و نفی و شرط و دعا) با نغمة تنزّل به پایان میرسد، در جملة استفهامی به غیر از ادات هل و همزه نیز اینگونه است. اما استفهام در هل و همزه با نغمة بالا به پایان میرسد و زمانیکه متکلم قبل از تمام شدن معنا وقف میکند، بر نغمة مسطح وقف کرده که نه بالا است و نه پایین.» (البحراوی، 1996: 25) پس صوت و آهنگ جمله در حالات مختلف، منحنى و خمینة خاصّ آن را دارد و براى مثال در جملة خبرى، از صفر آغاز مىشود، فراز مىیابد، اوج مىگیرد و پس از یک رشته کش و قوسها و تکیهها و کوبهها دوباره فرود مىآید، در صفر مىنشیند و انجام مىیابد. امّا در جملة پرسشى آغاز و فراز و اوج هست، ولى از فرود خبرى نیست. در جملة پایه نیز نمودار یکنواختى ترسیم مىشود. (فراستخواه، 1376: 168ـ167) از این رو تنغیم دو کارکرد دارد: کارکرد کنشی که جمله به وسیلة آن تلفظ میشود. کارکرد معنایی که معانی به وسیلة آن شناخته میشود. لذا هر جملهای که بر زبان آورده میشود، درجة صوتی مختلفی دارد. با توجه به آنچه گفته شد، میتوان جایگاه تنغیم را در نمونههای زیر نشان داد:
الف) نغمة تنزّل (↓): این نغمه در سیاق جملات تقریری (اثبات، نفی، شرط، دعا) و استفهام به غیر هل و همزه نمود مییابد:
ـ ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ * مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ * سَیَصْلَى نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ * وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ﴾ (مسد/4-1)؛ در این آیات واژههای "تَب"، "کَسَب"، "لَهَب" و "الْحَطَب" با نغمة تنزّل قرائت میشوند؛ چون آیات در سیاق جملات تقریری (اثبات و نفی) به کار رفته است.
ـ ﴿إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ﴾ (انفطار/14-13)؛ در این آیات واژههای "نَعِیم" و "جَحِیم" با نغمة تنزّل خوانده میشوند؛ به خاطر اینکه این دو آیه جملة تقریری هستند.
ـ ﴿أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبّاً * ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً * فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبّاً * وَ عِنَباً وَ قَضْباً * وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلاً * وَ حَدَائِقَ غُلْباً * وَ فَاکِهَةً وَ أَبّاً * مَتَاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعَامِکُمْ﴾ (عبس/32-25)؛ این آیات نیز چون تقریری هستند با نغمة تنزّل تلاوت میشوند.
ـ ﴿فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ﴾ (فجر/16-15)؛ این دو آیه با نغمة تنزّل قرائت میشوند؛ زیرا در سیاق جملة تقریری (شرطی) هستند.
ـ ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ﴾ (نبأ/۱)، ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا﴾ (نازعات/42)، ﴿فِیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْرَاهَا﴾ (نازعات/43)، ﴿مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَه﴾ (عبس/18)، ﴿فَمَا لَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ (انشقاق/20)، ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ﴾ (انفطار/6)، ﴿فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ﴾ (تین/۷)؛ آیات اشارهشده با نغمة تنزّل تلاوت میشوند؛ به دلیل اینکه با استفهام غیر همزه و هل بیان شدهاند.
ب) نغمة بالا (↑): این نغمه در سیاق ادات استفهام (هل و همزه) نمود مییابد.
ـ ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ * أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ * وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبَابِیلَ﴾ (فیل/3ـ1)؛ وقف در این آیات بر روی "الْفِیل"، "تَضْلِیل" و "أَبَابِیل" انجام میشود و چون سیاق آیات استفهام با همزه است، آیات با نغمة بالایی تلاوت میشوند. استفهام در دو آیه انکاری است. «تعبیر به" ألَم تَرَ" با این که این حادثه، زمانى رخ داد که پیامبردیده به جهان نگشوده بود، یا مقارن تولد آن حضرت بود، به خاطر آن است که حادثه مزبور بسیار نزدیک به عصر پیغمبر اکرم بود و به علاوه به قدرى مشهور و معروف و متواتر بود که گوئى پیغمبر با چشم مبارکش آن را مشاهده کرده بود و جمعى از معاصران پیامبر، مسلماً آن را با چشم خود دیده بودند.» (مکارم شیرازی، 1387: 27، 360)
ـ ﴿أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَاداً * وَ الْجِبَالَ أَوْتَاداً * وَ خَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجاً * وَ جَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتاً * وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاساً * وَ جَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشاً * وَ بَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِدَاداً * وَ جَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً * وَ أَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجاً﴾ (نبأ/14ـ6)؛ این آیات، پاسخى است به کسانی که منکر معاد هستند. در اینجا چون سیاق آیات استفهام با همزه است، لذا آیات با نغمة بالایی قرائت میشوند و چنین نغمهای با مقصود آیات هماهنگ است.
ـ ﴿أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا﴾ (نازعات/27)؛ این آیه پاسخی برای منکران معاد است که برای تربیت انسانها به صورت سؤالی بیان شده است و چون استفهام با همزه است، لذا آیه با نغمة بالایی تلاوت میشود.
ـ ﴿هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى﴾ (نازعات/۱۵) ﴿فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلَى أَنْ تَزَکَّى﴾ (نازعات/18) ﴿هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ﴾ (فجر/5)، ﴿هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ﴾ (غاشیه/1)، ﴿هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ﴾ (بروج/17)؛ این آیات که نمونهای برای ادات استفهام هل هستند با نغمة بالایی قرائت میشوند.
ج) نغمة مسطح (←): آن نغمهای است که بینابین قرار میگیرد؛ یعنی بین نغمة تنزّل و بالا؛ به دلیل اینکه معنا در این نغمه کامل نیست.
ـ ﴿یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلاَئِکَةُ صَفّاً لاَ یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾ (نبأ/38)؛ وقف بر "صَفّاً"، وقف بر نغمة مسطحی است که معنا در آن کامل نمیشود، بلکه با مابعد آن تکمیل میگردد. اما وقف بر کلمة "صَوَاباً" وقف بر نغمة تنزّل است در سیاق جملة تقریری.
ـ ﴿وَ أَمَّا مَنْ جَاءَکَ یَسْعَى * وَ هُوَ یَخْشَى * فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى﴾ (عبس/10ـ8)؛ وقف بر فواصل آیات 8 و 9، وقف بر نغمة مسطح است که معنا در آنها کامل نیست. بنابراین مخاطب منتظر شنیدن بقیة مطلب است؛ اما وقف بر کلمة "تَلَهَّى" وقف بر نغمة تنزّل است در سیاق جملة تقریری.
ـ ﴿إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ * وَ إِذَا الْکَوَاکِبُ انْتَثَرَتْ * وَ إِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ * وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ * عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾ (انفطار/5ـ1)؛ وقوف بر فواصل آیات 1 تا 4، وقف بر نغمة مسطحی است که معنا در آنها کامل نیست، این وقوف در "انْفَطَرَتْ"، "انْتَثَرَتْ"، "فُجِّرَتْ" و "بُعْثِرَتْ" نمود مییابد، اما وقف بر "قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ" وقف بر نغمة تنزّل است در سیاق جملة تقریری.
ـ ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ * فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَاباً یَسِیراً * وَ یَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾ (انشقاق/9ـ7)؛ این آیات حکایت حال بهشتیان است. وقف بر "بِیَمِینِهِ" وقف بر نغمة مسطح است که معنا در آن کامل نیست و با مابعدش کامل میشود، اما وقف بر "یَسِیراً" و "مَسْرُورا" با نغمة تنزل است در سیاق جملة تقریری.
ـ ﴿وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ * فَسَوْفَ یَدْعُو ثُبُوراً * وَ یَصْلَى سَعِیراً﴾ (انشقاق/12ـ10)؛ این آیات حکایت حال جهنمیان است. وقف بر "ظَهْرِهِ" وقف بر نغمة مسطح است که معنا در آن کامل نیست و با مابعدش کامل میشود، اما وقف بر "ثُبُورا" و "سَعِیراً" با نغمة تنزل تلاوت میشود در سیاق جملة تقریری.
ـ ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّاباً﴾ (نصر/3ـ1)؛ وقف بر فواصل آیات 1 و 2، وقف بر نغمة مسطح است که معنا در آنها کامل نیست، اما وقف بر "اسْتَغْفِرْه" و "تَوَّابا" وقف بر نغمة تنزّل است در سیاق جملة تقریری. "اذا" که در ابتدای سوره آمده، نشانگر تحقق حتمی شرط در آینده است و جواب شرط نیز در آیة 3 بیان شده است. در آیة یکم "نَصْر" به "الله" اضافه شده است تا بیان کند که این پیروزی به ارادة خدا تحقق یافته است و این پیروزی هم زمینهای میشود برای ورود فوجفوج مردم به دین خدا.
نتیجهگیری
نبر و تنغیم از پدیدههای زبانی مهمی هستند که با پژوهشهای زبانی جدید آشکار و وارد سامانة موسیقایی شدهاند. با اینکه این دو اصطلاح توسط زبانشناسان جدید نامگذاری شده است، اما علمای قدیم عرب، این دو پدیده را تا حدودی میشناختند و در قرائت قرآن رعایت میکردند؛ در قدیم اغلب قوانین زبانی مبتنی بر سماع بود، حال آنکه زبانشناسان جدید برای هر کدام از این دو پدیده قوانینی را وضع کردهاند. نبر از مسائل بسیار مهمّ در قرائت قرآن است که برای کاربست درست آن باید به معنای آیات مسلّط بود؛ به طوری که قاریان مصر، کسی را که نبرگذاری را درست انجام دهد، قاری تصویرگر مینامند. تنغیم نیز به عنوان یکی از مؤلفههای موسیقایی، نقش مهمی در فهم محتوای آیات دارد و در شناخت انواع جمله کارکرد بسزایی ایفا میکند. بنابراین نبر و تنغیم در قرآن کریم دو کارکرد دارند؛ اول اینکه در تعیین معنا و مفهوم متن قرآنی مؤثرند و دوم اینکه سبب قرائت درست آیات و در نتیجه موسیقایی کردن آیات میشوند.
یافتههای این تحقیق درباره ایقاع نبر و تنغیم در جزء 30 قرآن کریم در قالب نمودار ذیل قابل ارائه است:
[1]. Elizabeth Drew.
[2]. Stress Rhythm
[3]. Bruce Hayes
[4]. http://raoofe.persianblog.ir/post/18/
[5]. G.Bergstrasser
[6]. primary
[7]. secondary
[8]. Tertiary
[9]. week
[10]. primary stress
[11]. secondary stress
[12]. weak stress
[13]. http://quran.anhar.ir/tafsir-14655.htm
[14]. Intonation Rhythm